رمان غریبه آشنا
پارت ¹²
ویو آت
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم رفتم سرویس و کارایی مربوطه را انجام دادم و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم موهامو خشک کردم و یه دست لباس پوشیدم (اسلاید ۲) بعدم یه جا نیم بوده سفید پوشیدم و میکاپ کردم و چمدونم رو بستم و رفتم پایین صبحونه خوردم و برگشتم توی اتاقم... موبایلم داشت زنگ میزد ناشناس بود...
الو ؟!
ته : سلام
ات : چی !؟ ته یونگ
ته : جلو در منتظرم
ات: اومدم (خر ذوق) کد کردم و رفتم پایین چمدونم رو گذاشتم روی صندوق رفتم سوار شدم....سلام
ته : سلام (سرد)
ات : ببخشید
ته. برای؟!
ات : میدونم نمیخواستی که با هم بمونیم
ته : جوابی ندادم چون نظری نداشتم ولی ازش متنفرم نبودم... مثل اینکه ناراحت به نظر میومد.... ببخشید من یکم سردم... راستش این آدمه بلد نیستم زود صمیمی بشم یعنی اصلاً صمیمی نمیشم پس لطفاً ناراحت یا دلگیر نشو
ات : آها.. هیچ حرفی نزدم چون حرفی نداشتم حدود سیمین بعد رسیدیم و وارد عمارت شدیم...
ته :...
ویو آت
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم رفتم سرویس و کارایی مربوطه را انجام دادم و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم موهامو خشک کردم و یه دست لباس پوشیدم (اسلاید ۲) بعدم یه جا نیم بوده سفید پوشیدم و میکاپ کردم و چمدونم رو بستم و رفتم پایین صبحونه خوردم و برگشتم توی اتاقم... موبایلم داشت زنگ میزد ناشناس بود...
الو ؟!
ته : سلام
ات : چی !؟ ته یونگ
ته : جلو در منتظرم
ات: اومدم (خر ذوق) کد کردم و رفتم پایین چمدونم رو گذاشتم روی صندوق رفتم سوار شدم....سلام
ته : سلام (سرد)
ات : ببخشید
ته. برای؟!
ات : میدونم نمیخواستی که با هم بمونیم
ته : جوابی ندادم چون نظری نداشتم ولی ازش متنفرم نبودم... مثل اینکه ناراحت به نظر میومد.... ببخشید من یکم سردم... راستش این آدمه بلد نیستم زود صمیمی بشم یعنی اصلاً صمیمی نمیشم پس لطفاً ناراحت یا دلگیر نشو
ات : آها.. هیچ حرفی نزدم چون حرفی نداشتم حدود سیمین بعد رسیدیم و وارد عمارت شدیم...
ته :...
- ۳.۸k
- ۱۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط